روز 1 - 65.6

از هفته ی پیش تا امروز یک کار مهم رو تحویل دادم و جوابش رو هم گرفتم . خدا رو شکر مورد قبول واقع شد. باشگاه هم ثبت نام کردم . دیروز رفتم یک ساعت

خوب حالا وقت اعتراف رسیده. من موقعی که از ایران برگشتم یعنی 6-7 ماه پیش با ترازوی معمولی که داشتم 57 کیلو بودم. همون موقع رفتم یه ترازوی دیجیتال خریدم و با اون 60 کیلو بودم یعنی حدود سه کیلو بیشتر. 

عرضم به حضورتون که توی این مدت کلا دو سه کیلو چاق تر شدم و هی بالا و پایین می رفت در حالی که همیشه دوست داشتم با این ترازو به 57 برسم. خلاصه اینکه یک ماهی ول کردم و همش توی خونه نشستم پای درس و عصبی شدم و از این داستانها تا اینکه دو سه روز پیش رفتم روی ترازو . دیدم ای دل غافل شدم 65.9 کلی حالم گرفته شد اما از طرفی مصمم شدم که دیگه حتما به رژیم و ورزشم برسم برای همین هم به خودم تا اواخر جولای یعنی سه ماه دیکه فرصت دادم که وارد دهه ی پنجاه بشم. 

رژیم عجیب و غریب هم نمی خوام بگیرم. چون می خوام روشی باشه که تمام عمرم بمونه. روشهایی که زود جواب میده عادتهای غذا خوردنو به هم می ریزه . فکر می کنم علت اینکه یه دفعه دو سه کیلو چاق شدم اتکینز بود. چون یه مدت اتکینز گرفتم و بعد که گذاشتمش کنار انگار بدنم بهم دهن کجی کرد. اینه که می خوام هر روز حدود یک ساعت ورزش کنم و غذای سالم بخورم. یه مدت هم هر روز خودمو وزن می کنم و توی عنوان وبلاگم می نویسم . 

می رسم. همونطور که به بقیه ی هدفهای زندگیم رسیدم. تا آخر جولای حداقل 7 کیلو کم می کنم. نشونشم اینکه سیصد گرم کم کردم :)


صبحانه : 20 گرم oatbran - کمتر از نصف لیوان شیر بدون چربی - چای سبز - دو ق مربا خوری عسل 

نهار: کوکو سبزی با روغن خیلی کم - یک برش نون تست

میان وعده: دو برش کوچک کیک خونگی

ورزش: یک ساعت

2

شنبه به حد مرگ خوردم. یعنی کم سابقه بود. انگار مسابقه است و اگه نخورم از کفم میره. صبحش اصلا حالم خوب نبود و حس می کردم چاق شدم. منم که حساب کرده بودم از یکشنبه شروع می کنم به رژیم بی خیال همه چی شدم. 

اما یکشنبه خوب بود. رژیممو شروع کردم و حالم هم خیلی خوب شد. باید از برنامه های روزانه ام بیشتر اینجا بنویسم. همونجوری که به غذام نظم میده به زندگیمم نظم میده. 

قرار گذاشته بودم با خودم که کاری رو تا امروز تحویل بدم. اما نشد. علتش هم تنبلی و عدم تمرکز بود. کلا ولو ام این چند وقته. اما میشینم پاش و تمومش می کنم. امروز بعد از ظهر میرم باشگاه ثبت نام می کنم. شاید هم مربی بگیرم. هنوز مطمئن نیستم. 

امروز هم که تا الان رزیم به راه بود. باید ادامه بدم. این هفته نمی رم روی ترازو. شاید هم تا مدتها نرم. برای من نتیجه ی معکوس داره. روحیه مو خراب می کنه. فعلا سعی می کنم برنامه رو رعایت کنم و سعی کنم توی لباسهام احساس خوبی داشته باشم. 

روز 1

همین الان رفتم سر آرشیو پارسالم . مون موقعی که ناامید بودم و برام آخر دنیا بود. تقریبا 40 روز بدون وقفه توی این وبلاگ نوشتم. روزای اولش داغون بودم. وقتی یاد اون روزام میفتم گریه ام میگیره. چقدر گیج و گم بودم. 

دقیقا یک سال بعد. به هدفهای پارسالم رسیدم. هم فوقمو گرفتم و هم وزنم رسید به زیر 60. مهم نیست که الان لب مرزه. مهم اینه که تونستم. و هنوز هم از دستش ندادم بنابراین غر زدن احمقانه است. 

این بار هم شروع می کنم . با هدفهای جدید. با انرژی و در شرایط محیطی ، جسمی و روحی به مراتب بهتر از اون دوران. 

اهداف من

- ترجمه ی مقاله ی 1 ( دیروز تموم شد و فرستادم ولی می نویسم که روحیه بگیرم)

- فرستادن نسخه ی اولیه ی پروپوزال برای پذیرش دانشگاه ( حدودا 4-5 صفحه است که دو صفحه اش تموم شده) بقیه باید تا دو شنبه تموم بشه)

- تبت نام باشگاه ( دو شنبه یا سه شنبه) : به عنوان تفریح بهش نگاه می کنم که باعث میشه سرحال و سالم باشم

- نوشتن خورد و خوراک روزانه : از دو شنبه شروع می کنم. 

- ترجمه ی 2

- ترجمه ی 3

- پروژه ی 1 ( اولویتش از اون دوتا ترجمه بیشتره و باید بلافاصله هفته ی دیگه شروع کنم)


رژیمو از هفته ی آینده شروع می کنم اما برنامه ی درسیمو که می تونم از همین الان

معمولا عصرها تا آخر شب راحت تر درس می خونم برای همین بیشتر برنامه ی درسیمو می ذارم برای اون موقع

تا الان دو ساعت مفید خوندم میرم یک ساعت دیگه می خونم و میام می نویسم. 


تازگیا احساس می کنم اعتماد به نفسم خیلی اومده پایین. منی که فکر می کردم از عهده ی همه چیز بر میام iتا به شروع کاری فکر می کنم بلافاصله این فکر میاد تو سرم که چه فایده اینم زود میذاریش کنار. مثل یکسری چیزای دیگه. 

انگار نسبت به هیچ چیز ذوق ندارم. حتی موقعی که می خوام شروعش کنم. یه ترسی وجودمو گرفته از اینکه کاری رو شروع کنم و همین باعث میشه کارامو به تاخیر بندازم. 

نمی دونم چاره اش چیه. اما می دونم هر چی هست آیه ی یاس خوندن و تحویل گرفتن این حسای مسخره نیست.  پارسال یه مدت باشگاه ثبت نام کردم اما بخاطر یکسری درگیری و یک کم هم افسردگی  گذاشتمش کنار. درست همون موقعی که داشتم میومدم ایران. تو ایران هم بخاطر اینکه هم مواظب خوردنمم بودم و هم حسابی پیاده روی می کردم حسابی وزنم کم شد. الان یک کم از اون وزن برگشته . هنوز اما اونقدر بد نشدم. اما می خوام وزن کم کنم . الان حدودا 60 کیلو ام اما دوست دارم حداقل 5 کیلو وزن کم کنم. 

یک ماهی هست که با خودم کلنجار می رم که برم باشگاه یا نه. از این می ترسیدم که ادامه ندم. که دوباره باعث اعصاب خوردیم بشه. و از همون اولش یه نمی تونی بزرگ میاد تو ذهنم. اما باید یاد بگیرم که بهش بها ندم. 

باید یاد بگیرم که کم کم تصویر ذهنیمو از خودم تغییر بدم و نسبت به خودم  هدفهام وفادار بمونم. دوران سختی بالاخره میگذره. بیشترش گذشته. تقریبا به چیزی که پارسال برام یه غول بزرگ و دست نیافتنی بود رسیدم. 

این مدت بیشتر خونه بودم و انگیزه ای هم برای کاهش وزن نداشتم. اما دیگه همه چیز داره تغییر می کنه. باید دوباره انگیزمو قوی کنم . باید چند قدم آخرو بردارم که یکیشم رسیدن به وزن ایده آلمه توی مدت سه ماه . باید آماده بشم. 

دیروز برای اینکه به خودم انگیزه بدم رفتم و یکی دو دست لباس برای باشگاه گرفتم. دوشنبه یا سه شنبه هم میرم ثبت نام میکنم و این انگیزه رو کم کم بوجود میارم. مطمئنم که می تونم. 

یک ماهی هست که هله هوله رو گذاشتم کنار و تقریبا مواظب خوردنم هستم. از هفته ی دیگه بیشتر مواظب می شم و با ورزش مطمئنم که زود به هدفم میرسم. 

می تونم!!! دوباره تلاش می کنم . دوباره برنامه ریزی می کنم . و دوباره پر انگیزه پیش میرم. 

iهی میام و میرم و هی می گم که می خوام دو باره رژیمو شروع کنم بعد دوباره همونجاییم که بودم. 

دیگه خسته شدم. دلم می خواد این پرونده رو ببندم. خیلی سعی کردم برام مهم نباشه. اینکه خودمو همینجوری دوست داشته باشم اما نشد . خوب دوست دارم لاغر باشم. اینجا وقتی آدمهای خوش هیکلو که تعدادشونم کم نیست می بینم حسرت می خورم. دوست دارم منم از هیکل خودم لذت ببرم. 

یه مدت اتکینز گرفتم ولی دوست دارم یه روشی رو پیش بگیرم که برای تمام زندگیم بتونم ادامه بدم. دوست دارم یک کم به خودم سخت بگیرم تا به چیزایی که دوست دارم برسم. 

دلم می خواد بشم 50 کیلو و توی همون وزنم بمونم. بهترین دوران دوران کالری شماری بود. اولین باری که شروع کردم . دوست دارم دوباره همون کارو بکنم. با دوروز تقلب و کالری شماری دقیق. 

دو ماه دیگه هم باید توی خونه کار کنم بعدش دیگه میرم دانشگاه . توی این مدت باید به وزنی که میخوام برسم. مطمئنم که می شه. بعد از اون وارد فاز جدید زندگیم می شم با اهداف جدید. 

باید چی کار کنم؟؟ 

باید دوباره شروع کنم به کالری شماری دقیق. می خوام زیر 1000 بخورم با هفته ای دو روز تقلب. 

باید تجربه های قدیمم رو که جواب داده بود دوباره پیاده کنم. 

این بار باید برسم . مطمئنم که میشه. 


روز 1

دو سه کیلویی وزنم رفته بالا و اصلا هم خیال پایین اومدن نداره . دوباره درس و مشق داره شروع میشه و دوباره باید به کارام سر و سامون بدم این دفعه دیگه شوخی بردار نیست. سه ماه دیگه دانشگاه شروع میشه و زمان خوبیه که تا اون موقع هم 5-6 کیلویی لاغر بشم و هم کارامو پیش ببرم. سعی می کنم حداقل هفته ای دو سه روز بیام اینجا بنویسم. 

اصلا از همین امروز شروع می کنم اگه بتونم کالری شماری کنم از همه بهتره غذاهای ساده که کالریشون مشخصه با سقف کالری 1000- 8 لیوان آب و فعلا نیم ساعت پیاده روی یا ورزش

صبحانه : دو کف دست نان - کمی آووکادو - دو تا خرما - یک تکه پنیر (وزنشونو نمی دونم برای همین از فردا کالری شماری می کنم)


وزنم همون وزن ایرانه. این روزا خیلی سرم شلوغه و به رژیم فکر نمی کنم ولی به هر حال ثابت مونده و پرخوری هم نمی کنم. دلم می خواد دو سه کیلو دیگه کم کنم. این روزا فعالیتمن زیاده ولی مواظب خوردنم نیستم. باید دقیق تر به غذاهایی که می خورم توجه کنم . این طوری این دو سه کیلو هم راحت آب میشه و میره پی کارش. دوست دارم بیام بیشتر بنویسم ولی نیستم دیگه... چه کنم. 

از فردا سعی می کنم به شیوه ی روز تقلب عمل کنم . دو روز راحت تر بخورم و بقیه ی روزا رو رعایت کنم . فعلا یک هفته آزمایشی تا ببینیم چی میشه. 

روز 2

دیروز بد نبود. ورزش هم کردم. البته خیلی جدی نبود ولی به هر حال 45 دقیقه دوچرخه و ترد میل رفتم. 

اما شام خوردم یک کم. تصمیم گرفتم از 7 شب به بعد چیزی نخورم. فکر می کنم بهترین راه لاغر شدن همین باشه. اگر جواب نداد میرم سراغ کالری شماری دوباره . نباید به هیچ قیمتی وزنم دوباره بره بالا. فکر کنم استرس دارم و همین باعث میشه یک کم عصبی خوری کنم. 

ضمنا قهوه هم زیاد می خورم. شکر نداره ولی به هر حال باعث استاپ وزن میشه. باید وقت بذارم برای غذا آماده کردن و غذا خوردن. میام کتابخونه باید میوه بیارم با خودم . نهار سالم. دیگه نباید چیزی بخرم. اینجا همه چی انگار دو برابر کالری داره . منم که فعالیتم خیلی کمتر از ایرانه. شرایطم یه جوریه که استرس دارم یه ذره. هنوز تکلیفم کاملا مشخص نشده. 

امشب می رم میوه می خرم و وسایل سالاد . فکر می کنم گوشتهای اینجا خیلی هورمون داره . باید وعده های گوشتمو کم کنم . 

یعنی میشه یه روز این دغدغه دست از سر ما برداره. جای آدم که عوض میشه تمام سیستم به هم می ریزه . چند وقت طول می کشه تا عادتای غذایی برگرده. من باید کنترلش کنم. نباید وزنم تغیر کنه و نمی کنه . قول می دم. 

روز 1

صبحانه : دو تا خرما ، یک لیوان قهوه بدون شکر

میان وعده : 


باید دوباره رژیمو جدی بگیرم هدف اول : 55 کیلو 

به زودی ترازوی دیجیتال می گیرم. باید آب بیشتری بخورم و فعالیتمو زیاد کنم. شاید هفته ای دو روز ورزش و یوگا . هنوز قول نمی دم تا وقتی پذیرش نگرفتم


امروز اولین روزی بود که دوباره برگشتم سر درسم. باید خلاصه ی کارمو ترجمه کنم و یک پروپوزال جدید هم بنویسم. حدودا یک هفته هم برای این کار وقت داشتم که الان فکر کنم دو روزش گذشته . از صبح نشستم زل زدم به مانیتور و هی به این فکر می کنم که کجا چه کار مزخرفی مونده که انجام بدم و فعلا از زیر نوشتن در برم. 

من تا بخوام نوشتنو شروع کنم خودمو و اصرافیانمو دق میدم. بعد هم که میفتم روی دور یه وسواس مسخره میاد سراغم که دیگه ول نمی کنم. برای همین یه جورایی همیشه در حال عذاب کشیدنم. همیشه تا کارمو شروع کنم استرس دارم. 

نمی دونم مدل زندگی اینجاست یا غذاهاشون که وقتی اینجام سخت تر لاغر میشم. چیز ناجوری نخوردم این مدت اما احساس می کنم اگر مواظب نباشم اینجا سریعتر چاق میشم و این بدترین اتفاقه برام. دیگه حاضر نیستم به هیچ قیمتی به وزن قبل بر گردم. دوست دارم حداکثر 53 کیلو باشم و باید ظرف دو ماه بهش برسم. راستش مدتی که ایران بودم نزدیک دو کیلو بیشتر از این لاغر شده بودم یعنی حدود 55. اما دو هفته ی آخر که کاری نداشتم و همش مهمونی بودم به خودم سخت نگرفتم و وزنم برگشت . اینجا هم بین 56 و 57 در نوسان بود . برای همین فکر نمی کنم یکی دو کیلو ی اول کم کردنش سخت باشه. به هر حال دیگه به اینکه میشه یا نمی شه فکر نمی کنم. معلومه که میشه. من از وقتی یادم میاد زیر 60 نرسیده بودم. حالا که زیر 60 رسیدم مطمئنا زیر 55 هم می رسم. صبر و پشتکار و این وبلاگ تنها چیزاییه که نیاز دارم. 

باید درباره ی درسم دوباره یه برنامه ی درست و حسابی بریزم. همیشه شروع کردن سخت تره و بیشتر انرژی می بره . نباید فرصتو از دست بدم 

یعنی دریغ از یک روز لذت بردن از تموم شدن درس یا لاغری. هنوز هیچی نشده باید آماده شم برای فاز بعد.

وزنم هم که هنوز خوبه ولی نمی دونم چرا خیلی حس لاغری ندارم. می بینم که لباسام خوبه و همهی دوستام هم کلی بهم میگن خیلی لاغر شدم ولی خودم انگار نه انگار. البته بد هم نیست. بلکه باعث شه یک کم مراعات کنم. 

نزدیک پ.ر.ی.دمه و دل و دماغ ندارم. بیاد و بره دوباره شروع می کنم که سه چهار کیلو دیگه هم کم کنم تا ژانویه باید باز هم لاغر تر بشم. این بار باید به سالم تر بودن و ورزش هم اهمیت بدم. 

هنوز برنامه ام چندان روتین نشده. دارم کم کم درستش می کنم. میشه... مطمئنم... همونطور که تا الان شده :)


من برگشتم. دفاع کردم و کلی هم از قبل لاغر ترم. روزی که اومدم با ترازوی خودم همونی که وزنهای قبلیمو باهاشون نوشتم 57 کیلو بودم. 

این یکی 4-5 روز که به گیجی و خوردن گذشت. البته خیلی هم پرخوری نکردم. اما باید دوباره مواظب باشم. می نویسم برنامه هامو . باید با ترازوی خودم بشم حدود 53 کیلو. اینجا یک کم برام لاغر شدن سخت تره ولی میشه. تا اینجاش که شده. از امروز می نویسم. 

صبحانه : یک و نیم کف دست نان - پنیر - گردو

میان وعده: دو فنجان قهوه بدون شکر - کمی شیرینی

نهار: یک کفگیر برنج - قورمه سبزی


هفته ی آینده ترازوی دیجیتالی می گیرم . 

من هنوز ایرانم . خودمم باورم نمیشه . انقدر اتفاقای عجیب و غریب افتاد که مجبور شدم دو بار بلیطمو بندازم عقب

دیگه بی حرف پیش یازدهم مهر بر می گردم

پایان نامه داره تموم میشه و تا آخر شهریور دفاع می کنم . دیگه برام دغدغه نیست

بعدشم اینکه تو این مدت کلی وزن کم کردم . دقیقشو نمی دونم چون ترازو ها فرق داشت ولی حدودا 3-4 کیلو کم کردم. کلی مواظب بودم و خوشحام

وزن نهاییمو روزی که بر گشتم ثبت می کنم  و دوباره وبلاگ نویسی می کنم که نگهش دارم یا حتی کمترش کنم. 

دوست دارم حداقل سه کیلو دیگه وزن کم کنم . میتونم دیگه . مگه تا الان نتونستم

انرژی مثبت - تلاش موفقیت


روز 40

دیروز از ساعت 6 به بعد فقط یک لقمه ی کوچیک کشک و بادمجان خوردن. امروز هم برنامه همینه. ببینم می تونم یک کم بیشتر به خودم سخت بگیرم که تا هفته ی آینده بیام زیر 60

صبحانه : سه تا خرمای کوچک - قهوه با کمی شیر

میان وعده : -

نهار : یک تخم مرغ - کمی بادمجان کبابی - یک و نیم کف دست نان

میان وعده : lماست میوه 70 کالری - قهوه با شیر و دو چنگال کیک هویج - چند تا انگور

شام : - 

فقط فردا شب شام مهمون داریم و من پس فردا باید برم یک کم لباس بخرم. باید از الان روی خودم کار کنم که فردا گند نزنم. 

تازه بعد از 40 روز امروز برای اولین بار احساس کردم که یک کم لاغر شدم

یعنی میشه این یک هفته همین طوری غذا بخورم؟؟؟

روز 38 و 39

دیروز : 

صبحانه : یک و نیم کف دست نان - یک ق ک پنیر - آووکادو

میان وعده : دو تا دیجستیو - دو تا خرما 

نهار : برنج با مرغ

میان وعده : ماست میوه ای 

شام : یک ساندویچ کوچک مرغ و نان لواش - اسنک 150 کالری 

امروز:

صبحانه: یک و نیم کف دست نان - پنیر - آووکادو

میان وعده : یک و نیم دیجستیو - دو تا خرما - قهوه با کمی شیر

نهار : یک و نیم کف دست نان - دو تا نیمرو

میان وعده : کلا حدود 300 کالری

اصلا فعالیت نداشتم این هفته کالریمو باید بیارم پایین که وزن کم کنم ولی چون مشغله ی فکریم زیاده نمی تونم . سعی می کنم دو تا کار انجام بدم این یک هفته . اول اینکه هر روز یوگا انجام بدم و دوم 6 به بعد چیزی نخورم. الان ساعت 6 بعد از ظهره و من دیگه خوردنو تعطیل کردم. تا فردا

روز 36 و 37

با خودم قرار گذاشته بودم زیاد نیام توی اینترنت . شبها هم که چند دقیقه ای آنلاین می شدم حوصله نداشتم بیام بنویسم راستش حالم زیاد خوب نبود. سردرد داشتم و الان هم دارم . نمی دونم علتش چیه. شاید استرس باشه. به هر حال برنامه ی غذاییمو می نویسم و تقریبا مثل همیشه است. یکی دو روز دیگه وزنمو اعلام می کنم. 10 روز دیگه میام و باید زیر 60 باشم تا اون موقع. اگر خوب رعایت کنم میتونم. 

دو روزه از ساعت 7 به بعد چیزی نمی خورم. شبها خیلی بهتر می خوابم. 

صبحانه: یک و نیم کف دست نان - یک ق ک پنیر - کمی آووکادو

میان وعده : قهوه با شیر - یک و نیم دیجستیو. دو تا خرما

نهار: برنج با مرغ و آلو

میان وعده : ماست میوه ای ( زیاد خوردم)

دیگه خوردن تعظیله تا فردا

دیروز هم همین بود فقط نهار سوپ خوردم

روز 35

تقریبا دو هفته تا سفرم باقی مونده و دو هفته وقت دارم که به هدف اولیه ام برسم. تا اینجا خوب پیش رفتم و نمی خوام این دو هفته رو خراب کنم. باید یاد بگیرم برای حرفی که می زنم و قراری که میذارم ارزش قائل باشم. دیروز میشه گفت خوب رعایت نکردم . یعنی عصر یک ساندویچ کوچیک خوردم و سیب زمینی سرخ کرده . به هر حال نمیشه گفت روز غیر قابل جبرانی بود ولی دیگه تا روز سفرم نباید این اتفاق بیفته . دارم فکر می کنم که این دو هفته یک کم برنامه رو سفت و سخت تر کنم که وزنم درست و حسابی کم شه. ترازویی که دارم یک ترازوی عقربه ای معمولیه و من نمی دونم دقیقا از پارسال تا به حال چند کیلو اضافه کردم. ولی الان لباسهای تنگی که پارسال می پوشیدم هم توی تنم میره هرچند خیلی خوب نیست. حدسم اینه که یکی دو هفته ی آخر پارسال بخاطر استرس و مشغله ی مهاجرت وزنم به زیر 60 هم رسیده باشه که اگه این طور باشه این ترازو تقریبا درسته. به محض این که برسم ایران خودمو وزن می کنم که بتونم از همون اول همه چیزو کنترل کنم. 

حدود دو کیلو باید وزن کم کنم و مطمئنم که میتونم. انرژیم بالاست و درست انجام دادن کارها بالا نگهش میداره.

صبحانه: یک لیوان چای سبز - یک ق عسل

میان وعده : یک لیوان قهوه با شیر

نهار: یک تکه شنیتسل مرغ بدون روغن

میان وعده : یک ماست میوه ای رژیمی 90 کالری

روز 34

صبحانه : یک و نیم کف دست نان - یک ق ک پنیر - دو تا خرما


5 شنبه و شنبه خودمو وزن می کنم. نباید هدفهام یادم بره. 

روز 33

صبحانه : یک و نیم کف دست نان - نصف ق ک پنیر - دو تا خرما

میان وعده : قهوه با کمی شیر

نهار: زرشک پلو با مرغ آب پز

میان وعده : چند برگه ی زرد الو - قهوه - دو تا دیجستیو یک برش خیلی کوچک کیک شکلاتی

شام : دو تا دیجستیو - نصف لیوان شیر- سه ق برنج - دو ق ماست

روز 32

وزنم زیر 61.5 بود اما هفته ی اینده اعلام می کنم. امیدوارم هفته ی دیگه بعد از پ.ر.ی.د حول و حوش 60 باشم. 

صبحانه : یک و نیم کف دست نان - نصف ق ک پنیر - دو تا خرما

میان وعده : قهوه با شیر - دو تا دیجستیو 

نهار: زرشک پلو با یک کم مرغ آب پز

میان وعده : ماست میوه ای

شام : ماکارونی

بعد از شام : یک تکه دسر بسیار پر کالری

شب رفتیم مهمونی ولی قرار نبود شام بخورم :(


روز 31

از دیشب یه قرار با خودم گذاشتم که از صبح تا ساعت 4 بعد از ظهر اینترنت تعطیل. خیلی هم عالی بود و هیچ جای دنیا هم اتفاقی نیفتاد که من بی خبر باشم و ملت علاف من مونده باشن. هم خوب درس خوندم و هم خوابیدم و هم کتاب خوندم . تا الان سه ساعت مفید کار کردم و تا شب هم سه ساعت دیگه کار می کنم که بشه 6 ساعت. 

صبحانه : دو کف دست نان - یک ق ک پنیر - دو خرما

میان وعده : نصف لیوان قهوه با شیر - 2 دیجستیو - یک خرما

نهار: یک تکه مرغ آب پز - یک و نیم کف دست نان - یک کاسه کوچک سوپ

میان وعده : ماست میوه ای رژیمی

یوگا رو باید صبح قبل از درس انجام بدم وگرنه نمی رسم. 

روز 30

یک ماهه که دوباره دارم برنامه ی غذاییمو می نویسم . بد نبود ولی خوب خیلی هم از خودم راضی نبودم . یه جاهایی ایراد داشت ولی در کل از اینکه توی این شرایط تونستم خودمو کنترل کنم راضی بودم. این نوشتنو ادامه میدم و به هر قیمتی شده تا سه هفته دیگه که میام ایران این یکی دو کیلوی باقیمونده رو کم می کنم.


می دونستم که شامم غیر رژیمی میشه ولی تقریبا زود بود یعنی بعد از شام هم پیاده روی کردیم هم سه چهار ساعت بیدار بودم و فعالی داشتم . از صبحش هم بیشتر رعایت کردم  و یک ساعت هم یوگا انجام دادم. می دونم یوگا خیلی کالری نمی سوزونه و توی جریان لاغری شاید چندان تاثیری نداشته باشه ولی اثرش روی روحیه ی من فوق العاده است و حرکاتش اگر درست انجام بشن واقعا مثل یک ماساژ اساسی بدن رو سرحال می کنه. آخرش هم حدود یک ربع ریلکسیشن داره که من واقعا به اون قسمت بیشتر از همه چیز احتیاج دارم. 

خوب این یک وعده تقلب تموم شد. وقتشه که دوباره بچسبم به رژیم. از این به بعد سعی می کنم از عصر به بعد چیزی نخورم. واقعا جواب میده و خیلی سریع وزن کم می کنم. اگر ناهارمو کمی دیر بخورم مثلا حدود ساعت سه و ساعت شش و 7 هم میوه یا یه اسنک سبک فکر می کنم شدنی باشه. 


من برم که شش ساعتم از همین الان شروع میشه.

صبحانه : دو و نیم کف دست نان - سه تا خرما - یک ق ک پنیر

میان وعده : -

نهار : 75 گرم تن ماهی - دو کف دست نان

میان وعده : چند تا آلو خشک - یک لیوان قهوه با کمی شیر - دو تا خرما

شام: 

روز 29

وای که مردم از این تنبلی. از درس خوندنم اصلا راضی نیستم. اینجوری پیش بره نمی دونم آخر و عاقبتم چی میشه. 

معمولا برای خودم مشخص نمی کنم که روزی چند ساعت درس بخونم ولی از این به بعد باید این کارو بکنم . از تعداد ساعت کم هم شروع می کنم. اگر روزی شش ساعت بخونم خوبه. تا یکشنبه باید این بخش کارمو تحویل بدم. مزخرفترین بخشه ولی به هر حال باید تموم شه . بهتره همینجا بیشتر کارم تموم بشه چون اونور که برم سرم حسابی شلوغ میشه . از امروز روزی شش ساعت کار می کنم  و می نویسم . حتی اگر نیم ساعت مفید بود هم می نویسم. تا الان امروز شده دو ساعت. یک ساعت دیگه الان می خونم و بقیه رو آخر شب که از بیرون برگشتم . 

چون از این بخش کار خوشم نمیاد زود حواسم پرت میشه برای همین زمان بندی می کنم که نیم ساعت بشینم و بعد یه کار دیگه انجام بدم. یعنی کاش یه معجزه ای بشه من این فصل رو مثل آدم تموم کنم از شرش خلاص شم که مدتهاست آینه ی دقم شده. 

امروز رفتم روی ترازو خدا رو شکر اوضاع و احوال خوب بود. امشب شام بیرونیم. باید مواظب باشم. 

صبحانه : قهوه با کمی شیر

میان وعده : یک پرتقال

نهار : 75 گرم تن - دو کف دست نان - خیار شور

میان وعده : قهوه با دو تا مربع کوچیک شکلات

شام: سه برش پیتزا - کمی پاستا - کمی نوشابه

یوگا : یک ساعت


روز 28

با اوضاع و احوال این هفته وزن هفته ی پیش رو نگه دارم هنر کردم. 

صبح : یک ساعت یوگا

صبحانه : یک کف دست نان - نصف ق ک پنیر - کمی آووکادو

میان وعده : -

نهار: کمی نودل - یک ران مرغ آب پز

میان وعده : قهوه با کمی شیر - سه تا خرما

اگه تا شب بتونم فقط میوه بخورم ...

شام : دو و نیم کف دست نان - پنیر - خرما - آووکادو - یک پرتقال

روز 27

تقریبا میشه گفت توی کل این مدتی که وبلاگ می نویسم دیروز بدترین روز بود برام. حس می کردم تمام بدنم ورم داره و انگار نه انگار که وزن کم کردم. حدود ظهر هم که دیگه حسابی اشتهام باز شد  و افتادم به خوردن. دیگه نمی گم دیگه فقط حدود ساعت 3 به خودم اومدم و یک کم کنترل کردم و تا شبش فقط کمی سوپ و میوه خوردم. 

سر کارهای دانشگاه در ایران اعصابم به هم ریخت و خلاصه اون از وضع رژیم و این هم از وضع درس که تقریبا دیروز هیچ کاری نکردم. 

ولی امروز تصمیم گرفتم یک کم به خودم سر و سامون بدم . یک کم نسبت به کارهام احساس منفی دارم که نمی گم چون قرار اینجا فقط پر از حرف مثبت باشه.

پس لازمه دوباره به خودم یادآوری کنم که فعلا باید تا مدتی فقط تمرکز کنم روی وزنم که باید بشه 55 کیلو. از اون به بعد به ظاهرم توجه می کنم که ببینم همونیه که می خوام یا نه

بعد هم یک سایز حدود چهار کیلو بنابراین من با این دو یه کیلو وزن مسلما نباید هنوز تغییر شگرفی کرده باشم. تا یکی دو هفته دیگه ولی کم کم تغییرات بزرگ خودشو نشون میده. 

پاشم برم که امروز باید دو برابر تلاش کنم . الان میرم یک ساعتی یوگا انجام میدم و بعد هم کم کم درس تا ببینیم پر خوری دیروز جبران میشه یا نه. از الان باید ذهنمو برای ادامه ی رژیم توی ایران آماده کنم . دو ماه اونجام و مسلما نمی تونم به این فکر کنم که فعلا مسافرت و مهمونیه . بعد هم که میام اینجا برای مدتی مهمون داریم و بنابراین دوباره این آرامش رو نخواهم داشت . برای همین دیگه وقتش رسیده که عادت کنم در شرایط سخت مهمونی یا آخر هفته ها یا مسافرت هم روی خودم کنترل داشته باشم. از الان میگم که رژیم و کم کردن وزن توی ایران هم ادامه داره و اون دو ماه اتفاقا زمانیه که من به 55 کیلو میرسم. پس تا آخر خرداد باید 59 کیلو باشم به هر ضرب و زوری شده و بعد از اون هم 4 کیلوی دیگه توی یک ماه و نیم  الی دو ماه

صبحانه : یک کف دست نان - نصف قوطی ک پنیر - یک و نیم خرما - چای تلخ

میان وعده : نخوردم

نهار: یک بشقاب نودل و مرغ 

میان وعده : یک کیوی - یک پرتقال - دو تا دیجستیو - دو تا خرما 

شام : ساعت 6.30 سوپ

بعد از شام: یک لیوان چای - یک تکه کوچک کیک شکلاتی

الان ساعت 7و13 یعنی میشه من تا فردا صبح دیگه چیزی نخورم. 

یوگا 50 دقیقه

امروز چهار لیوان آب خوردم

روز 26

باید خیلی مواظب خودم باشم که کم کم دوباره نرم به شمت هله هوله خوری. مخصوصا الان که نزدیک اومدن گلیه و من مثل خرس اشتها دارم . سه چهار روز دیگه دووم بیارم سختیشو رد می کنم . عوضش دو هفته دیگه به هدف اولم می رسم. 

تا الان خرابکاری بزرگی نکردم که از خودم خیلی ناراحت باشم. صبح تا عصر میشه گفت روی خودم کنترل دارم و تقریبا برنامه ام روتین شده . باید سعی کنم از 6 به بعد چیزی نخورم. سخته مخصوصا اینکه همسر گرامی اون موقع میرسه و حتما یه چیزی می خوره. به هرحال روزای اول که با انگیزه بودم شد. از الان به بعد هم میشه.

مشکل درسه که یه قسمت سختیه که اصلا هم دوستش ندارم ولی به هر حال قورباغه ی بی ریختیه و باید قورتش داد. واقعا هم ارزش این همه دردسر و ادا و اطوارو نداره. هی می شینم سر بخشهای دیگه و این 10 - 15 صفحه رو تموم نمی کنم بره پی کارش. برم ببینم امروز چه می کنم

صبحانه : یک و نیم کف دست نان - یک تخم مرغ - دو و نیم خرما

میان وعده  : دو تا خرما - دو تا دیجستیو - قهوه با کمی شیر

نهار : سالاد بدون سس - میرزا قاسمی با بادمجان کبابی و یک تخم مرغ - یک و نیم کف دست نان

این خرما عجیب هوس شیرینی خوردنمو از بین می بره می دونم نباید زیاد بخورم ولی توی این سرما و درس که می دونید چقدر آدم دلش می خواد همش بخوره بهترین انتخابم همین خرماست. تازه تا الان باعث نشده وزنم زیاد بشه یا ثابت بمونه پس تا وقتی این روش جواب میده چرا بی خود خودمو محدود تر کنم. من که میدونم بالاخره یه جایی مجبورم رژیمو سخت تر کنم و فعالیتو بیشتر پس بذار به وقتش. 

روز 25

وزن اینجانب امروز 61.5 دو سه روزی صبر کردم تا مطمئن بشم بعد ثبتش کنم.

یعنی اینجوری پیش بره تا بیام میرسم زیر 60 . یعنی اگه بشه عالی میشه. دو کیلو دیگه مونده و حدود سه هفته

صبحانه : یک و نیم کف دست نان - نصف ق ک پنیر - یکی و نصفی خرما

میان وعده: یک لیوان قهوه با کمی شیر - یک کف دست نان - دو تا خرما

نهار : 6 ق برنج - مرغ آب پز

میان وعده : ماست میوه ای - آب نبات چوبی ( اینم مسخره بازیه جدید منه)

یک کاسه کوچک سوپ - قهوه با کمی شیر - دو تا دیجستیو - نصف پرتقال - کیوی

خدا به همه ی معتادین کمک کنه چرا من انقدر قهوه می خورم این یکی دو روزه

امروز صبح رفتم روی ترازوها ولی با این وجود احساس می کنم شکمم بزرگ شده . فکر کنم نزدیکه گلی جانه


خوب چند روزی درگیر خوندن بودم برای همین انگار هیچ کاری نکردم و این عصبیم می کنه از امروز نوبت نوشتن بخش جدید کارمه فکر می کنم سه تا چهار روز براش کافی باشه. که بعد برم سراغ بخش آخر کارم ببینم تموم میشه تا یکی دو هفته دیگه یا نه. می نویسم چکار کردم.


روز 23 و 24

دیروز مهمون داشتم و هیچ کار مهمی نکردم. از صبح درگیر جمع و جور کردن و این چیزها. 

صبحانه ی دیروز مثل همیشه بود تا عصر دو لیوان قهوه با دو تا آب نبات خوردم و شام هم کمی برنج با یک سیخ کباب - دو تا نارنگی - یک ساندویچ کوچک سبزیجات با نان لواش - دو سه تا کراکر کوچک با یک ق ماست

خوشحالم که روی خوردنم کنترل داشتم فردا وزنمو ثبت می کنم . حتما حتما. 

کتابی که قرار بود تموم کنم به هر بدبختی تموم شد. حالا باید جمع و جور کنم و یه چیزهایی رو بنویسم . یک کم که روش کار کنم میام اینجا دقیق برنامه ریزی می کنم . امروز خیلی خسته ام . فکر کنم باید بخوابم و عصر درسو شروع کنم این طوری فایده نداره. 

امروز 

صبحانه : دو کف دست نان - نصف قوطی کبریت پنیر - سه تا خرما - چای تلخ

میان وعده : یک کیوی - یک ماست و میوه

نهار: چند قاشق برنج - کمی کباب - ماست و سالاد یه عالمه

بعد از نهار تا آخر شب: سه تا دیجستیو - سه تا خرما - یک قهوه با شیر - یک شیرینی - یک پرتقال و یک کیوی


هنوز خیلی باید روی خودم کار کنم . خیلی

روز 22

اون روزا که داشتم فکر می کردم کجای رژیمم اشتباهه که نتیجه نمی ده. فهمیدم ایراد بزرگی دارم. وقتی یک کم از حدی که باید بیشتر می خورم یا از نظر روانی از خودم راضی نیستم به خودم می گفتم اشکالی نداره از فردا. فکر می کردم این یعنی دارم خودمو می بخشم. ولی الان می دونم بخشیدن با بیتفاوت بودن فرق داره. الان درباره ی خورد و خوراکم یاد گرفتم اگر هم اشتباهی کردم از لحظه ای که فهمیدم جلوشو بگیرم. بالاخره حتی 2000 کالری هم با 2200 کالری خیلی فرقشه. دیگه حداقل ما الان اینو یاد گرفتیم. 

حالا باید تمرین کنم اینو توی بقیه ی بخشهای زندگیم هم به کار ببرم . مخصوصا درسم. یک ساعت که نمی خونم فکر می کنم دنیا به آخر رسیده و من دوباره باید تا فردا صبر کنم . ولی یک ساعت هم الان برای من یک ساعته .

زندگی یعنی همین. یعنی اینکه خودتو بیشتر و بیشتر بشناسی و تلاش کنی به چیزی که میخوای برسی.

همون طور که روز به روز عادتهای غذاییمو دارم تغییر میدم به بقیه ی زندگیمم فکر می کنم . مهم ادامه دادنه . حتی اگر روزی یک قدم خیلی کوچیک بردارم بالاخره می رسم. ولی ایستادنو در حسرت قدمهای بزرگ بودن هیچ دردی رو دوا نمی کنه. 


هنوز حدود 70 صفحه از کتابی که گفتم مونده. علتش هم اینه که قسمتهایی مهمش شروع شد و من هم اونقدر که باید تلاش نکردم. نمی خواستم بیام بنویسم تا ظهر که تموم شه. ولی این اولین قدم در راه ننوشتنه. اینکه جرات نکنی بیای بگی به چیزی که می خواستی نرسیدی.

دیروز توی غذا زیاده روی کردم یک کم . شام آخر شب اونم ماکارونی زیادی بود. فردا وزنمو ثبت می کنم . نباید بذارم خراب شه.

صبحانه : سه تا خرما - یک و نیم کف دست نان - پنیر - چای تلخ 


روز 22

سه تا خبر دارم یک خوب یک بد یک متوسط

خبر خوب اینکه امروز دوباره وزنم کم شد و جمعه ثبتش می کنم چون جمعه شب مهمان داریم و من شام می خورم برای همین وزن شنبه نباید چندان جالب باشه

خبر متوسط اینکه من بلیط گرفتم درست برای یک ماه دیگه

خبر بد اینکه کلی از کارم مونده و نمی دونم چیکار کنم که تا اون موقع کارم تموم شه

یعنی یه اراده ی فولادی میخواد سر این مرحله از کار نشستن که من هنوز ندارم و هی وقت تلف می کنم. 

بعد هم اینکه به هر حال هفته ی آخر صرف آماده شدن و این چیزها میشه یعنی من عملا کمتر از سه هفته وقت دارم

درباره ی وزنم نگران نیستم . فکر می کنم تا اون موقع می تونم بیام زیر 60 ولی واقعا امیدوارم درسم هم تموم شه و فقط یکسری کار نهایی بمونه 

از امروز یک کم درباره ی کارک هم می نویسم که همونطور که روی خوردنم کنترل داشتم شاید بشه اینجوری روی این قضیه هم کنترل داشت

اولین مرحله که برام یک کم مشکل ایجاد کرده یک کتاب 300 صفحه ای که باید یک خلاصه ی 7-8 صفحه ای ازش در بیارم. کتاب انگلیسیه و من لازم نیست خیلی عمیق بشم ولی به هر حال باید تمومش کنم یک دور و الان صفحه ی 118 هستم . خیلی بخشها رو وقتی میرسم می بینم که لازم نیست بخونم پس فکر می کنم از الان تا شب اگه درست و حسابی بشینم سرش می تونم تمومش کنم . 

از فردا هم کم کم جمع بندی می کنم و برنامه ریزی تا ببینم چی میشه


صبحانه : یک و نیم کف دست نان - یک قوطی کبریت پنیر  - دو تا خرما - چای سبز

میان وعده : قهوه با کمی شیر - دو تا دیجستیو - دو تا خرما 

نهار: یک بشقاب ماکارونی

میان وعده : دسر رژیمی (به خدا دیگه تموم شد)

شام : دوباره ماکارونی (بی تربیت) - دو تا شکلات خیلی کوچیک

چقدر سرده اینجا همش دلم می خواد یه چیز گرم بخورم

میان وعده هات داره زیاد میشه ها . گشنت که نیست فقط میخوای یه چیزی با قهوه بخوری پس چشاتو درویش کن فقط در حد نیازت بردار. 

ساعت 11 و 20 و من صفحه ی 124 . آقا از وقتی گفتم زود پیش میره رسید به بخش مهمش . خدایا شکرت!! ولی یکی دو هفته ای با ما شوخی نکن بذار تموم شه این لامصب